صبح تاریک



اینکه دنیا صفر و یک نیست٬ سیاه و سفید نیست سختش می کنه. اگه سیاه و سفید بود یا آدما رو سفت می چسبیدی و نگهشون می داشتی یا می نداختی دور و فرار می کردی. 

اینکه هر چیزی خاکستریه باعث میشه یه وقتایی سیاهیاش رو ببینی و یه وقتایی سفیدیاش. باعث میشه یه دقیقه ببخشیش و دقیقه ی بعد نبخشیش. باعث میشه یک لحظه دوستش داشته باشی و یاد چیز خوبی ازش بیفتی٬ اما دقیقه ی بعد با خودت هزار بار تکرار کنی که چرا نباید هیچ چیزی رو ادامه داد.

آدما خاکستری ن و دوست دارن خاکستری بمونن. دوست دارن همه با شَک بهشون نگاه کنن و هیچوقت نفهمن که بیشتر سفیدن یا سیاه.

مثل تو که وقتی برام فیلم پیانو زدنت رو می فرستی دلم می خواد قربونت بشم٬ ولی بعد با یه حرف منو از فاصله ی واقعیمون هم دورتر می کنی از خودت.

مثل تو که وقتی نگرانم میشی٬ سفیدی و دوست داشتنی و وقتی عصبانی ای و می خوای سر به تنم نباشه٬ سیاهی و تلخ.

مثل تو که هر وقت دستم می ره بهت پیام بدم یاد سیاهی هات میفتم و اپلیکیشن رو می بندم. مثل تو که وقتی یاد یه حرف بامزه ت می فتم فقط دوست دارم تلفن رو بردارم و بهت بگم خوبی؟ یاد فلان حرفت افتادم.

خاکستری بودن آدما٬ از تصمیم گیری عاجزم می کنه.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ طراحی لوگو آرم طراحی برند وبلاگ زندگی دانلود فیلم و سریال دوبله فارسی لب خاموش نمودار دل پرسخن است game app file music video حیات طیبه ساخت کتابخانه فقط کالای ایرانی کافه طلا